کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام الله علیها

شاعر : محمد جواد شرافت     نوع شعر : مدح     وزن شعر : مستفعلن فعلن مستفعلن فعلن     قالب شعر : غزل    

ای دختر خورشید، ای خواهـر دریا            زهـراترین زینب زینب‌ترین زهـرا

مـاه مـقـیـم قـم، مهـتاب بیـت‌ الـنـور            در سایه‌سـار توست سـرتا سـر دنـیا


فـهـم حـقـیر ما پائـیـن‌تـر از پـائیـن            وصـف بـلـنـد تـو، بـالاتـر از بــالا

لبخند معـصومت مُهـر رضایت زد            بر شوق خواهرها، عـشق برادرها

تنها به دست توست ای سورهٔ انفاق            دنـیـای ما امـروز عـقـبای ما فـردا

ماییم و چشمی تر، ای چـشمهٔ کوثر            بر ما عـطایی کن از فیض اَعـطینا

وقتی ضریحت را با گریه می‌بوسیم            در چشمـمان پیداست آن قـبر نا پیدا

باز از تو می‌گویم یا حضرت زینب            باز از تو می‌خوانم یا حضرت زهرا

از آه لـبـریـزم، از اشک سـرشـارم            این قطره را دریاب دریاب ای دریا

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها

شاعر : مجید تال نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مثنوی

رضا نشست و به معصومه‌اش نگاه انداخت            چنان که چشمۀ ذوق مرا به راه انداخت

خدا چه خوب ادا کرده حق مطلب را            به نـام فـاطـمـه آورده است زیـنب را


و مـاه اول ذی الـقـعـده تا که پـیـدا شد            دخـیـل‌هـای ضـریـح بــرادری وا شـد

ببین که حضرت نجمه چه کوکبی آورد            برای شـاه خـراسـان چه زیـنـبی آورد

مـقـامـش آیـنه‌ای از مـدارج پدر است            عجیب نیست که باب الحوائج پدر است

برای تـشنه لـبان بـاده را به خـم آورد            مزار مـادر خود را به شهـر قـم آورد

عجیب نیست که قم طعنه بر مدینه زده            که سنگ مادر سادات را به سینه زده

چه با شکـوه به دستان خود عـلم دارد            از این به بعد بگو فـاطـمه حـرم دارد

من فـراریِ از ایـن و آن بـریـده کجـا            پـنـاه چـادر سر تا فـلـک کـشـیده کجا

مرا ببخش که شعرم برات زیبا نیست            به مدح فاطمه‌ها بهتر از علی‌ها نیست

تویی تو فاطمه مدح تو نیز قرآن است            برادرت به حـقـیـقـت علی ایران است

: امتیاز
نقد و بررسی

تعیین روز اول ذیقعقده به عنوان سالروز ولادت حضرت معصومه در منابع معتبر و متقدم تاریخی نیامده است و تنها در کتب قرن چهاردهم به بعد ذکر شده است که بعضاً مورد انتقاد بعضی از علما و تاریخ پژوهان نیز قرار گرفته است؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

و مـاه اول ذی الـقـعـده تا که پـیـدا شد            دخـیـل‌هـای ضـریـح بــرادری وا شـد

مدح حضرت معصومه سلام الله علیها

شاعر : مجتبی صمدی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مثنوی

ای بـهـشـت آرزوهـای بـهـشـت            ای سراپا کوثر و کـوثر سرشت
ای گـل عـطر آفـرین باغ عـشق            ای تـجــلی گـاه بـانــوی دمـشـق


فـاطــمـه نـامـت دل تـو زیـنـبـی            هم به دل جـای تو هم ذکـر لـبی
عمق ذاتت از وجود زینب است            در حقیقت تار و پود زینب است
ریشۀ اخلاق و رفتارت ز اوست            خون او داری به رگ در زیر پوست
تـو ز نـسـلی پـاکـدامـانـی و بس            زاد
ه‌ای از شـاه مـردانـی و بـس
بسکه تو هستی دل آرا و شریف            در جدال حسن هـستی
بی‌حریف
حـوریان شاگـرد درس خـوبـیت            شـهــرۀ آفــاق شـد مـحــبـوبـیـت
دوست و دشمن به مهـرت مبتلا            چون کریمه هستی و مشکل گشا
قـدرت احـسـان تـو فــوق بـشـر            هرکسی دارد از این شأنت خبر
خاکـبـوس خاک تو خـاک جهان            زائـرانت را بهشت حـق مـکـان
کـوی تو خود جـنت الاعـلی بود            تـربـت تــو تـربـت زهــرا بــود
عشق را سرمشق نا مخـتوم
ه‌ای            عصمت حق هستی و معصومه‌ای
ای تو شمس سینۀ شمس الشموس            ای تو نامـوس امیر ملک طوس
بارگـاهـت مـعـدن لـبـریـز جـود            هرچه گـشتم مثـل کـوی تو نبود
خاک تو دارالشـفای سیـن
ه‌هاست            کوی تو هر شب پذیرای رضاست
ای بــرادر زائــر هـــمــوار
ه‌ات            ای دل دلـــــداد گـــــان آواره‌ات
شوق دلـبر داشـتی کـردی سفـر            تا بگـیری یک دم از یارت خبر
عاقبت با سین
ه‌ای محزون و زار            بی‌خبر جان دادی از هجران یار
کاش
می‌شد عمر زینب چون تو طی            تا نـمی‌دید از جـفا یـارش به نی

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها

شاعر : محمد جواد شیرازی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فعولن فعولن فعولن فعولن قالب شعر : ترکیب بند

بـده مـژده بر دشت خـشک گـلـوها            پُـر از بـادۀ کــوثـری شـد سـبـوهـا

بـدون توسل، رسیـدن مـحـال است            مُـصَلِّی که شد از دل بـی‌وضـوها؟


چه گـویـیـم از وجـۀ ایـن کــریـمـه            مخـواهـیـد مــدحـش ز بـی‌آبــروها

که در شـأن او گـفـته باب الحوائج:           « فـداها ابـوها… فـداها ابوها…»

اگـر بـر دل خـسـتــه‌ام وعــده دادم
فـقـط وعــدۀ مــاه ذی الـقـعـده دادم

قــدم بـر زمـیــن مــدیــنــه نــهــاده            شــــده زیـــنــب دوم خــــانـــــواده

شده مثل زهـرای اطـهـر مـرامـش            هـمـیـشـه بـه پــای ولـی ایـســتــاده

چه گـویم من از هـیـبت او که باشد            شـبــیـه سـکــیــنـه زنــی پُــر اراده

چه دنیا، چه عقبیندارد هراسی            کسی که دلش را به معـصومه داده

به قـلـبش خـدا نور عصمت دمـیده

چه کـرده، چه معـصومه‌ای آفـریده

بـیـا بـا تـبــسـم گــره مـی‌گـشــایــد            بـیـا بـانــوی قــم گــره مـی‌گـشـایـد

اگـر با دل صـاف و سـاده بریـزی            دو تـا مـشتِ گـنـدم گـره می‌گـشـاید

نگـو حاجـتت را، دلت پُـر که باشد            بــدون تـکــلــم گــره مــی‌گـشــایـد

بگـو زیـر لب یا رضا در طوافـش            سـرِ دور هـشـتـم گـره مـی‌گـشـایــد

چه معصومه‌ای، زینب شاه طوس است
عزیز دل و عشق شمس الشموس است

به لب نـام زیـبـای معـصومـه دارم            به دل مُهر و امضای معصومه دارم

هـمـین که کـنار ضریـحـش می‌آیـم            تـوسـل به زهـرای معـصومه دارم

مـنـم عـبـد اولاد مـوسی بن جعـفـر            ضمـانـت ز بـابـای معـصومه دارم

مـنِ قـطـره گـرچـه حـقـیـرم، امـیـدِ            رسیـدن به دریـای معـصـومه دارم

حـلـیـمه، فهـیـمه، عـلـیـمه، حکـیـمه
بـرای مـن
بـی‌نــوا شــد کــریــمــه

: امتیاز

مدح و شهادت امام جعفر صادق علیه‌السلام

شاعر : مهدی رحیمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

تا نگاهش را به روی قرص ماه انداخته           مـاه را در فهـم خود در اشتـباه انداخـته

روزگارش مثل شبهای پر از مهتاب شد           هرکسی چشمی در این چشم سیاه انداخته


نه فقط یوسف، که دست بی‌وفای روزگار           صادق آل عـلـی را هم به چـاه انداخـته

باز هم تکرار کرده روزگار آن کوچه را           پشت درب خـانه‌ای آتش به راه انداخته

چل نفر را دیده که پشت درِ یک خانه‌اند           چون به کوچه از شکاف در نگاه انداخته

زهـر هم مانـند مـیخ تـیـز اما از درون           خویش را بر پهلوی یک بی‌گناه انداخته

زهر کاری کرده که شیخ الائمه وقت وعظ           بین هر حرف خودش صدبار آه انداخته

زهر کاری کرده که فرزند مثل مادرش           گاه بالا بُـرده دستـش را و گـاه انداخـته

پیرمردی خسته در گودال حجره با عطش           کربـلای دیگـری امشب به راه انداخـته

هر امامی بارگاهش قد کشیده، این امام           زیـر پـای زائـرانـش بـارگـاه انـداخـتـه

بارگاهی از سکوت و مرقدی از جنس دل           بر فرازش گـنبدی از جنس ماه انداخته

: امتیاز

مدح و مرثیۀ امام جعفر صادق علیه‌السلام

شاعر : رضا قاسمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : چهارپاره

بارها این جـمله را بابا بـرایم گـفـته بود            ای پسر جان احترام پیرمردان واجب است
هر کجا یک مو سپید آمد ز جا برخیز که            احترام موی ایشان مثل قرآن واجب است


از نصیحـت هـای بـابـایم ادب آمـوخـتـم            از ادب کردن همیشه خیر دیدم، والسلام
ارزش موی سپـید خلق را دانستم و …            من به این قیمت فقط عزّت خریدم، والسلام

الغرض این‌ها که گفتم حرف اصلی‌ام نبود            گرچه صحبت های من حرفی نبوده جز حساب
گوش کن قصه از اینجا می‌شود آغاز که            با همین موضوع، خواندم چند برگ از یک کتاب

پیرمردی بود، در شهری که یثرب نام داشت            احترامی داشت حتی بین عرشی‌های عرش
گرچه منزل داشت بر روی زمین آن پیرمرد            جایگاهش بود بالا آخرِ بالای عرش

موقع راز و نیازش کعبه می‌کردش طواف            او امام و… آسمان و نُه فلک مأموم بود
با تمام شوکت و جاه و جلال خود، ولی            در میان مردم شهـر خودش مظلـوم بود

خانه‌ای را که ستونش پایه‌های عرش بود            هـیـزم آوردند و با لبخـند، آتش می‌زدند
خـم به ابرو هم نیـاوردند نامردان پست            مثـل اینکه داشتـند اسپـند، آتـش می‌زدند

در مـیـان آتـش نـمـرودیـان مثل خـلـیـل            می‌دوید آن پیرمرد و قلب او آتش گرفت
در حرارت شمع انـدام نحـیـفـش آب شد            پیکر او سوخت و اعضای او آتش گرفت

در دل آتش گمانم روضه خوان شد عاقبت            روضه‌های مادری که سوخت از پا تا سرش
یاد کرد از آن زمانی که لگد می‌زد کسی            ماند بین یک در و دیوار، جـسم مادرش

آتش این روضه‌ها بدتر ز هُرم شعله بود            تا که یـاد مـادرش افـتاد، افـتاد از نـفـس
یاد کرد از ساعـتی که مادر مظلومه‌اش            آخـرش با ضربـۀ جـلاد، افـتاد از نـفـس

یک شبی هم ریختند در خانه‌اش، واویلتا            حرمت مـوی سپـیدش را شکـستـند آه آه
دست هایی که گدایش دست میکائیل بود            نـامـروت هـا به بـند کـیـنه بـسـتـنـد آه آه

طاقت من طاق شد از حرف هایی که زدم            لال خواهم شد پس از این،حرف من دیگر تمام
از کجا آغاز کردم ختم شد حرفم کجا            این هم از یک قصۀ تلخ از ادب از احترام

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما  پیشنهاد می‌کنیم به منظور انطباق مطالب با روایات مستند و معتبر و انتقال بهتر معنای شعر، بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

در مـیـان آتـش نـمـرودیـان مثل خـلـیـل            می‌دوید آن پیرمرد و پای او آتش گرفت

در دل آتش زبانش روضه خوان شد عاقبت            روضه‌های مادری که سوخت از پا تا سرش

یک شبی در خانه‌اش بی‌معرفت ها آمدند            حرمت مـوی سپـیدش را شکـستـند آه آه

تذکر مهم: موضوع آتش زدن خانۀ امام صادق و احضار ایشان توسط ابن ربیع دو واقعۀ مجزا و در دو تاریخ و دو مکان مجزا بوده است و هیچ کدام از این دو واقعۀ درد ناک ربطی به هم ندارد و مدتها قبل از شهادت امام صادق اتفاق افتاده است،

الف: موضوع آتش زدن خانه امام که مرحوم کلینی در صفحۀ ۴۷۳ جلد اول اصول کافی آن را نقل می کند در مدینه اتفاق افتاده است و حضرت آن را با پا خاموش کرده و میفرمایند من فرزند ابراهیم خلیل الرحمان هستم.

ب: موضوع احضار امام توسط منصور ملعون و ابن ربیع که سید بن طاوس در صفحۀ ۱۹۲ مهج الدعوات علامه مجلسی در بحارالأنوار ج ۴۷ ص ۱۹۵ شیخ عباس قمی در منتهی الآمال ص ج ۲ ص ۱۳۹۳ و دیگر علما و مورخین آن را روایت کرده مدتها قبل از شهادت امام و در شهر بغداد اتفاق افتاده است نه در مدینه؛ و مطالبی همچون سجاده کشیدن از زیر پای امام، شکسته شدن نماز، تازیانه زدن؛ به زمین افتادن؛ پیچیدن امامه به دور گردن امام علیه السلام و دشنام ابن ربیع به حضرت زهرا نادرست است و مغایر این روایت معتبر است؛ جهت آگاهی بیشتر از اصل روایات معتبر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه نموده و یا در همین جا کلیک فرمائید.

زبانحال امام صادق علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : علی انسانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

از مـهـر، آسـمـان مـدیـنـه اثـر نـداشت            من سفره‌ام کباب، به غیر از جگر نداشت

«ما  آن شـقـایـقـیـم که با داغ زاده‌ایم»            جز داغ دل نصیب، جگر بیشتر نداشت


بُردنـد اگر به بـزم عـدو نیـمـه‌شب مرا            آنجا یزید و چوب تر و تشتِ زر نداشت

از کـودکـانِ لـرزه به پـیـکــر فتتــاده‌ام            یک تـن امـیـد دیـدن روی پـدر نـداشت

گـویی مـدیـنه رسـم شده خانه سوخـتـن            سهمی دگر ز مادر خود این پسر نداشت

غم نیست خانه‌ام اگر آتش گرفت، شکر            گر خانه سوخت، فاطمه‌ای پشت در نداشت

: امتیاز

مدح و شهادت امام جعفر صادق علیه‌السلام

شاعر : محسن ناصحی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

گرچه شـوال ولی داغ محـرم با اوست            پس عجب نیست اگر این همه ماتم با اوست

مثل جـدش شده در کـنـیه «اباعـبدالله»            در بقـیع است ولی کرببلا هم با اوست


شیعـه را کرببلا گرچه عـلمـداری کرد            جعفری مذهبمان کرده و پرچم با اوست

من اگر مـورم اگـر هـیچ ولی مـی‌‌دانـم            «او سلیمان زمان است که خاتم با اوست»

زندگی‌نامهٔ او سطر به سطرش روضه‌ست            که مصیـبات همه عـالم و آدم با اوست

در غمش اشک، اگر ریخت اگر جاری شد            بانی روضهٔ سقاست و زمـزم با اوست

لفظی از کوچه در این مرثیه محزون‌تر نیست            وارث محنت زهراست اگر غم با اوست

: امتیاز

مدح امام جعفر صادق علیه السلام

شاعر : ولی الله کلامی نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

دین ما احمدی و مکتب ما حیدری است            گو دلا حیدریم مذهب من جعفری است

حضرت صادقم استاد بُود در همه عمر            شهریاری که به دستش عَلَم سروری است


مـکـتب سـرخ حـسین بن عـلی را نـازم            که عروج نُه امام از دم آن رهبری است

تـربـیـت یـافـتـۀ مـکـتـب عـاشــورایـنـد            اولیایی که به در حاجبشان صد پری است

هـمه از سُلب حـسیـنـند اگـرچه نه امام            لیک صادق همه جا شهرۀ دانشوری است

عِـلم صادق عَـلم کرب وبلا را بگـشود            گفت اعوان حسین، دشمن طغیانگری است

کُـنـیه‌اش عـین حسیـن است، اباعـبـدالله            او حسین دگـری در حـرم دلبـری است

هـمـه را خـوانـد به زیر عَـلـم عـاشورا            گـفـت باکیِّ حـسینی ز جهنم بری است

ای که در موکـب شاه شهـدا سـینه زنی            دم بزن حضرت صادق به دمت مشتری است

عهـد خود با پـسر فـاطـمه تجـدیـد نـمـا            گوهر عشق نگهدار دلت گوهری است

سربلندی چو رَوی زیر علم‌های حسین            چون علمدار ولایت پسر عسکری است

مادر آموخت (کلامی) به تو ذکر مولا            این ولایت اثـر تـربـیـت مـادری اسـت

: امتیاز

مدح و شهادت امام جعفر صادق علیه‌السلام

شاعر : جواد محمد زمانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

چه شد که در افق چشم خود شقایق داشت            مدینه‌ای که شب پیش صبح صادق داشت

مـیـان حــوزهٔ عـلـمـیـه اخــتـلاف نـبـود            که بهر رحلتـش استاد، میل سابق داشت


و تا هـمـیـشه دگـر بـی‌مـراد مـی‌مـانـنـد            چهار هزار مریدی که مرد عاشق داشت

به سمت مغرب اگر رفت عمر خورشیدش            هـزار قـلـّهٔ پُـر نـور در مـشـارق داشت

چه با شُکوه غم خود به دل نهان می‌کرد            چه شِکوه‌ها که از آن فرقهٔ منافق داشت

به غـیر داغ محـرم گـلی ز بـاغ نـچـیـد            چـقدر روضـهٔ گـودال در دقـایـق داشت

خـلـیــل بـود ولـی آتــشـش ســلام نـشـد            همان که در نفسش عطری از حدائق داشت

هـزار طائـفـه آمـد هـزار مکـتـب رفـت            و ماند شیعه که «قال الامامُ صادق» داشت

سخن به محضرش این است ای حقیقت علم

نـدیـده چـشـم زمـانـه طلـوع این هـمـه حـلـم

کـدام بـغـض گـلـوگـیـر در پگاهـت بود            که رو به پـنـجـرهٔ آسـمـان نگـاهـت بود

هنوز در تب شمشیر علم و حکمت توست            حـریـم مـدرسه‌هـایی که رزمگاهت بود

گواه گفـته‌ام این نخـل‌ها که همچو عـلی            شب مدینه پر از بغضِ سر به‌چاهت بود

نـمانـده جـز گـل لالـه به بـاغ ابـراهـیـم            که بین خـانه فـقـط شعـله‌هـا پناهـت بود

چنان به نیمه‌شبی می‌شکست حرمت تو            که قـلب دشمن تو نیز عـذرخـواهت بود

چه خوب می‌شد اگر دست کم سه شمع و ضریح            بـه قــبـر ســادهٔ ارواحُــنـا فـداهـت بـود

بـرای غـصهٔ تو کـاش جـای صبـری بود

و دست کم به مـزار تو سنگ قـبـری بود

: امتیاز

زبانحال امام صادق علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

ز هر طرف به کمان تیر غم زمانه گرفت            دل مرا که بسی بود خون، نشانه گرفت

چو جدّ خویش علی سالها بخانه نشاند            ز دیده‌ام همه شب اشک دانه دانه گرفت


هـنـوز خـانـۀ زهـرا نرفـتـه بود از یاد            که آتش از درو دیوار من زبانه گرفت

سپاه کـفـر به کـاشـانـه‌ام هـجـوم آورد            مـرا به زمـزمه و نـالـۀ شبـانـه گرفت

ز باغ فـاطمه صیّاد، مـرغ سوخته را            دل شب آمد و در کـنج آشـیانه گـرفت

سـر بـرهــنـه و پـای پـیـاده بُـرد مـرا            پـی اذیّـت مـن بـارهـا بـهـانـه گـرفـت

هـنـوز خـسـتـگـی راه بــود در بـدنـم            که خصم تیغ به قتلم در آن میانه گرفت

هزار شکر که زهـر جـفـا نجـاتـم داد            مرا به موج غم از مردم زمانه گرفت

چه خوب اجر رسالت گرفت آل رسول            که گه به زهر جفا گه به تازیانه گرفت

گرفت تا سمت نـوکـری ز ما «میثم»            مقام و سروری و قدر جاودانه گرفت

: امتیاز

مدح و شهادت امام جعفر صادق علیه‌السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

ای اشک چشم ما همه وقف عزای تو            دل‌های دوستان همه صحن و سرای تو

چـشمم سوی مـدیـنه دلـم جـانب بقـیـع            گــرم زیــارت حــرم بـا صـفــای تـو


از لحظه‌ای که خاک لحد بر تو چیده شد            خـاک بـقـیع نه! دل ما گـشت جـای تو

آیـا درِ بـقــیـع شـبــی بــاز مــی‌شــود            تا در کـنـار قـبـر تو گـریـم برای تو؟

بردنـد دست‌بـسته تو را سوی قـتلگـاه            با آنکه بود عـرش خـدا جـای پـای تو

ای صـد مـسیـح زنـدۀ ذکـر شـبـانه‌ات            خامـوش شد چگونه صدای دعـای تو

آخر ز زهر کین جگرت پاره پاره شد            ای پـاره‌هـای دل، گُـل بـزم عـزای تو

تشـیـیع شد چو پـیکـر پاک تو تا بقـیع            می‌کرد گـریه خـتم رسل در قـفای تو

چون شمع، آب شد بدنت از شرار زهر            ای جـان عـالـمی هـمـه بـادا فـدای تو

تنها نه میثم از غـم و اندوه و غـربتت            آگه کسی نگـشت به غیر از خـدای تو

: امتیاز

مدح و مرثیۀ امام جعفر صادق علیه السلام

شاعر : سید حمیدرضا برقعی نوع شعر : مدح وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

به منبر می‌رود دریا، به سویش گام بردارید           هـلا! اسلام را از چـشمۀ اسلام بردارید

 مبادا از قـلـم‌ها جا بیـفـتد واژه‌ای اینک           که بر منبر قدح کج کرده ساقی جام بردارید


«سَلونی» را هدر کردند روزی مردمان، امروز           بپرسیدش! از اسرار جهان ابهام بردارید

الا ای شاعران! چشمان او آرایۀ وحی است           برای ما از آن باران کمی الهام بردارید

نسیم صبح صادق می‌وزد از گیسوی صادق           از آن مضمون پیچیده جناس تام بردارید

به فرزندان، به اهل خانه جز ایشان که می‌گوید           غـلام خـسته‌ام خـفـته، قـدم آرام بردارید

اگر فرمان او باشد، نباید پلک برهم زد           به سوی شعله چون هارون مکّی گام بردارید

«رُویَّ عَن امامِ جعفر الصّادق لَه الرّحمَه »           به جز احکام او چشم از همه احکام بردارید

به جای حج به سوی کربلا رفتن خداجویی است           کفـن باید به جای جـامه احـرام بردارید

اگر در گوش نوزادی اذان می‌خواند، می‌فرمود           که با آب فرات و تربت از او کام بردارید

میان شـعـله‌ها آیـات ابـراهـیم می‌سـوزد           میان گـریه، خـتـم سـورۀ انعـام بردارید

: امتیاز

مدح و مرثیۀ امام جعفر صادق علیه‌السلام

شاعر : علی اکبر لطیفیان نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : چهارپاره

آن امامی که حـضرت جبریل            زائـر غـربـت نـگــاهـش بـود
کوچه‌ها را همین که طی می‌کرد            صد فـرشته کـنار راهـش بود


بــا ارادت تـــمــامــی ارکــان            پیش پـایش خـشوع می‌کـردند
بـر قـد و قـامـت کهـن سالـش            آسـمـان‌هـا رکـوع مـی‌کـردنـد

نـفـَـس قــدسـی پُـر اعـجـازش            مـایـۀ اعــتـبـار عــیـسـی بـود
جـانـمـاز «فـرشته بـارانـش»            افـتـخــار تـبـار عــیـسـی بـود

حـرف هـایـش بــرادر قــرآن            سخـنـش بـوی «اِنّـما» می‌داد
از هـمان مال فـاطمیّ خودش            خــرجـیِ راه کــربــلا مـی‌داد

در و دیـــــوار  خـــانـــۀ آقـــا            وقف مرثـیه‌های عـاشوراست
به خـدا خـانه نیـست این خانه            این حسیـنـیّۀ بـنی الزّهـراست

این حسیـنـیّه‌ای ست که مـردم            از حضورش ستاره می‌گیرند
هر شبِ جمـعـه بین این خـانه            روضۀ شیر خـواره می‌گـیرند

از سـر بـی‌کـسـی و بـی‌یـاری            در و دیـوار خـانه یـارش شـد
بهر غـم‌هـای مـادرش آن قـدر            گریه کرد، عاقبت دچارش شد

آی مـــــردم! دویــــدنِ آقــــــا            از نفس‌های خسته‌اش پیداست
آی مـردم! شـکـسـتـگـی دلـش            از صدای شکـسته‌اش پیداست

خوب شد شب شد و تو را بردند            دور تـا دور شهـر گـردانـدنـد
خوب شد در شلوغی این شهر            کوچه کوچه تو را نچـرخاندند

گریه کردی و زیر لب گـفـتی            این تو و ریسمان و این سر من
آهپـیـراهــنـم شـده خــاکـی            آه… افـتـاده اسـت پـیـکـر من

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ضعف محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور حفظ بیشتر حرمت و شأن امام که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

پیرمردی که حـضرت جبریل            زائـر غـربـت نـگــاهـش بـود

مدح و مرثیۀ امام جعفر صادق علیه‌السلام

شاعر : محمد زوار نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : چهارپاره

خلق و خـویت پـیـمـبری بوده            قـلـمـت کـار حــیــدری کـرده
از مـقــام فُـضـَیـل۱ فـهـمـیـدم            منـبـرت شیـعـه‌پـروری کـرده


مـرجــع و مـقــتـدای دنـیـایـی            ای امــــام تــمـــام دوران‌هـــا
ریـزه‌خـوار کـلام پُـر فـیضت            سِـیـلـی از جـابـربن‌حـیان‌ها ۲

ای کـه بـا هـر روایـت نـابـت            مثل خـورشیـد می‌درخـشیـدی
با کـلامـی فـصـیـح بر شیـعـه            آبـرویـی عــظــیـم بـخـشـیـدی

عـلــمـا در مـنــاظــره بــا تـو            همه انگـشت بر دهـان مانـدند
فـــقــهــای مــذاهــب دیــگــر            در کلاس تو درس میخواندند۳

بــا اشـــاره تــمــام مـــردم را            در همان لحـظه بنده میکردی
مات و مبهـوت کـار تو بـودند            تا که یک مرده زنده میکردی۴

همچـو دریای رحـمـتی بودی            که دل از هر کـویر می‌بـردی
ظاهراً مثل مرتـضی هر شب            نـان بـرای فـقـیـر می‌بـردی۵

روضه‌خوان حسین بودی، ای            بـانـی روضـه‌هـای عــاشـورا
هر کـجـا فـرصتـی مهـیـا شـد            گـریـه کـردی برای عـاشـورا

هر کـجـا فـرصتـی مـهـیـا شد            مـثـل ابـری بـه نـالـه افـتـادی
یــاد گـهـوارۀ عــلـی اصـغــر            یـاد طـفـل سـه‌ سـالـه افـتــادی

هر زمان شیرخواره‌ می‌دیدی            یـاد طـفـل ربــاب مـی‌کــردی
نـاگـهـان بین روضه آقـا جـان            یـاد بــزم شــراب مـی‌کــردی

آخـرش هـم شـبـیـه عـاشــورا            روضه‌های تو هم رقم خوردند
بــی‌عــبـا و بــدون عــمّــامــه            پا بـرهـنـه کجـا تو را بـردند؟

هـر کـجـا رفــتـه‌ای ولـی آقــا            معـجری از سری کـشیده نشد
جای شکرش هنوز باقی هست            سـری از پیکـری بُـریـده نـشد

من بـمـیـرم بـرای مـظـلـومـی            که سر از پیکـرش جدا کردند
بـی‌حــیـا هـا ســر امــامــم را            جـلـوی مــادرش جـدا کـردنـد

من بـمـیـرم بـرای جـسمی که            تـه گـودال زیـر و رو کـردنـد
پیش چشمان خواهـرش زینب            نـیـزه را در گـلـو فـرو کردند

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به جهت انطباق بیشتر با روایات معتبر تغییر داده شد

حـرمـتـت را شـکـسـتـه‌انـد آقا            بـدنت را کـشان‌ کـشان بُـردنـد

۱ـ فضیل یکی از یاران امام صادق علیه‌السلام بوده است. در روایت است که حضرت هرگاه او را مى‌دید مى‌فرمود: هر که دوست دارد که نظر کند به سوى مردى از اهل بهشت پس نظر کند به سوى این مرد. منتهی‌الآمال، باب هشتم. در تاریخ حضرت صادق علیه‌السلام.

۲ـ جابربن‌حیان را باید بزرگترین دانشمند در صحنه علوم در قرون وسطی دانست که از شاگردان و دوستان امام صادق علیه‌السلام بوده است.

۳ـ ابوحنیفه که پیشوای معروف گروه حنفی‌هاست یکی از شاگردان معروف امام صادق علیه‌السلام بود، این مسئله را شبلنجی در نورالابصار، ابن حجر در صواعق، شیخ سلیمان در ینابیع المودة، ابن صبّاغ در فصول، و آلوسی در مختصر التحفه الاثنی عشریه، ص ۸ و دیگران تصریح کرده‌اند. او بخاطر همین شاگردی بود که اعتراف کرد: «دانشمندتر از جعفر بن محمد ندیده‌ام.»

۴ـ اشاره به زنده کردن محمد حنفیه به اذن خدا برای سید حمیری. منتهی‌الآمال. ، باب هشتم. در تاریخ حضرت صادق علیه‌السلام.

۵ـ نان بردن آن حضرت برای فقرای ظلۀ بنی‌ساعده در شب. منتهی‌الآمال، باب هشتم. در تاریخ حضرت صادق علیه‌السلام

مدح و شهادت امام جعفر صادق علیه‌السلام

شاعر : سید پوریا هاشمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

از حـدیث لـوح می‌آید مـقـامات اینچـنین           که ندارد هیچ کس جزتو کرامات اینچنین
مانده در توصیف یک شأن تو ابیات اینچنین           سالها محکوم عشق توست، نیات اینچنین


تا ابـد مـرئـوس مائـیم و ریـاست با شما
ناز شصت هرکسی ما را رسانده تا شما
انقـلاب عـلم، با کرسی درست پا گرفت           بحث و استدلال از عصر شما بالا گرفت
فقه ما از نور فـقه جعـفری معـنا گرفت           میشود جزء مفاخر هرکس اینجا جا گرفت
راه گـم کـرده کـنـارت راه پـیـدا می‌کـند
از دمت پـیـر زنی کـار مسیـحا می‌کـنـد
آبـروی پــرچــم در اهــتـزاز مـا تـویـی           از بـقـیـه بـی‌نـیـازیـم و نـیـاز مـا تـویـی
ما هـمـه اهـل نـمازیـم و نـمـاز ما تـویی           پس شفاعت کن که تنها چاره ساز ما تویی
بانی ترویج عـاشورا تویی! پس بی‌گمان
خانه‌ات یعنی حسینیه شما هم روضه خوان
مجلس درست شلوغ و خانه‌ات خلوت شده           سـهـم تو در این دیـار آشـنـا غـربت شده
باز هم پشت دری لـبـریز جـمعـیت شده           خـانـۀ امـن الـهــی سـلـب امـنـیـت شــده
آتشی از خانۀ زهرا به این در هم رسید
ارث دست بسته حیدر به جعـفرهم رسید
پیرمرد شهـر از دارالعـباده رفـتـنـیـست           نور حق با عـده‌ای ابلیس زاده رفتنیست
دستهایش بسته شد پس بی‌اراده رفتنیست           بی‌عـمـامه بی‌عـبـا پای پـیـاده رفـتنیست
کوچه در کوچه به پشت اسب حالا میدوی
پیـش چـشـم مردمی بی‌عـار تنها میدوی
گرچه کوچه گردی و دست تو بند سلسله ست           راستی آقا بگو دور شما هم هلهله ست؟
راستی بر پای تو از خار صحرا آبله ست؟           راستی آقا دلت دلواپس یک قافـله ست؟
نیزه داری هم اگرباشد سری بر نیزه نیست
قلب هجده پارۀ پیغـمبری بر نیزه نیست

: امتیاز

مدح و شهادت امام جعفر صادق علیه‌السلام

شاعر : سید محسن علوی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : غزل

شش دانگ دل از روز ازل خورده به نامت           شش جرعه خدا ریخته می داخل جامت

تاریخ شده از نفـست پُر که به این شکل           امروز رسیـده است به ما عـطر امـامت


تو معـدن عـلـمی و عجـب نیست بگویم           عــلامـــۀ دهــرنــد غــلامــان غــلامـت

کهـنـه نـشده رنگ سخـن‌های تو هـرگز           شخصی نـرسیده ست به فحـوای کلامت

از فـایــده عـمـق کــلام تـو هـمـیـن بـس           صد شیخ مفـیـد است سر درس هـشامت

شمـشـیـر تو آن روز قـلـم بـود ازین رو           آمـیـخـتـه با جـوهـر عـلم اصـل قـیـامت

قـربـان غـلامت که اگـر رفـت بـه آتـش           از بـیـن تـنـور آمـده بـیـرون به سـلامت

شیرینی عمر تو در آتش به گمان سوخت           دنـیـا شـده ایـنـطـور اگـر تـلـخ به کامت

مـانـنـد حـسـین بـن عـلـی داخـل گـودال           لب تـشنـگـی و درد شده حُـسن خـتـامت

: امتیاز
نقد و بررسی

اشاره به داستان هارون مکی دارد که به امر امام صادق وارد تنور روشن شد و شروع به قرآن خواندن نمود قـربـان غـلامت که اگـر رفـت بـه آتـش

مدح و شهادت امام جعفر صادق علیه‌السلام

شاعر : محمدحسن بیات لو نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : غزل

بُـردنـد بـرای هـمـه دنـیـا خـبـرش را            غمنامه‌ای از سرخی چشمان ترش را

حتی رمقی نیست به دستان ضعـیفش            آتـش زده زهـری همۀ بال و پرش را


هم سن زیادش سبب خـستگـی‌اش شد            هم شعـله زده زهـر تـمام جگـرش را

اطفـال و عـیالـش هـمگی دل نگرانـند            سـوزانـده زآهـش همۀ دورو برش را

آنشب که پی مرکب دشمن به زمین خورد            آنشب که شکـستـند گـمانم کـمرش را

بی‌حـرمتی و بی‌ادبـی شد به مقـامـش            بـدجـور شکـستـند دل شعـله ورش را

آنـقـدر تـنـش آب شـده گـوشـۀ بـسـتـر            دیـدنـد هـمه  حال بـد محـتـضرش را

عمریست برای دل خود روضه گرفته            پُرکرده غـم کوچه فضای سحرش را

سخت است برایش که فراموش نماید            آن مـادر و آن نالۀ در پـشت درش را

: امتیاز

مدح و شهادت امام جعفر صادق علیه‌السلام

شاعر : پوریا باقری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

الـســلام ای صــادق آل عــبـا            الـسـلام ای زادۀ خـیــرالـنـسـا

الـسـلام ای عـالـم عـلـم نـبــی            السلام ای دستـگـیـر هــر گـدا


عالم از نور وجودت روشن است            ای شـکـوه آیـه‌هـای هــل اتـی

این احادیثی که از تو می‌رسد            بهترین مشکـل گـشای کار ما

خون دل خوردی تو در دوران خود            سخت شد کار تو با منصورها

خانه‌ات بیت الحسین شهر بود            روضـه دار دائـم خــون خــدا

خانه‌ات آتش گرفت و سوختی            سوختی با خـیـمه‌هـای کـربـلا

بارهـا بـا دست بـستـه بـردنت            گریه می‌کردی به حال مرتضی

کشتنت اما خدا را شکر که            اهل بیت تو ندیـد این قصه را

آه از داغ حسین و خـواهـرش            آه از شـمـر و سـنـان بـی‌حـیـا

خواهرش می‌گفت با سوز دلش            اُف بـر ایـن کـوفـیـان بـی‌وفــا

مادرش بر سر زنان بالای سر            آن سری که قطع کردند از قفا

: امتیاز

مدح و مرثیۀ امام جعفر صادق علیه‌السلام

شاعر : محمدحسن بیات لو نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

کسی که حکم ولا از خود پیمبر داشت            دلی شبـیـه بهشت خـدا معـطـر داشت

کسی که نور نگاهش زلال باران بود            میان قاب دوچشمش همیشه کوثر داشت


کسیکه نیمۀ شب حرمتش شکسته شد و            دلی شکسته و چشمی زغصه‌ها تر داشت

سه بار دشمن او قصد جان او را کرد            ولی ز ترس پیمبر از او نظر بر داشت

زمان سـوخـتـن خـانـه‌اش گـمان دارم            نفس نفس روی لبها نوای مادر داشت

دل خودش به کنار حرم سرایش سوخت            ز داغ اینکه در آن خانه چند دختر داشت

در آن کشاکش و در بین آن همه آتش            دلی به یاد غم کربلا چه مضطر داشت

به یـاد ساعت آخـر مـیان قـربـان گـاه            که شمر آمد و قصد بریدن سر داشت

و باز پیـش دو چـشمان او مجـسم شد            کسی که نیت حمله به سمت معجرداشت

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما به دلیل مستند نبودن مطالب و مغایرت با روایات معتبر؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور اجتناب از گناه تدلیس یا تحریف سخان ائمّه؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

زمان سـوخـتـن درب خـانـه‌اش تـنهـا            نفس نفس روی لبها نوای مادر داشت

مدح و مرثیۀ امام جعفر صادق علیه‌السلام

شاعر : سید پوریا هاشمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

منـبر شرف گرفت ز نـام مطهـرت            صدهـا ابـوبـصیر گـدایـنـد بر درت

هرکس نـشست چند دقـیقـه برابرت            عیسی شدست از نفس ذره پرورت


بالـم شکـسته حـال مرا روبـراه کن

یا سیدی به خاک رهت هم نگاه کن

ای منـشـاء نزول عـطای خـدای ما            با تو گرفـت رنگ اجابت دعای ما

خالیست در بقیع غریب تو جای ما            هـستند زیـر دین شما حـوزه‌های ما

خورشید علم حضرتتان را افول نیست

جز تو کسی معلم فقه و اصول نیست

اذنی بده که شیعـه محـزونـتان شوم            عقلی بده که عاشق مجـنونتان شوم

چشمی بده که زمزم و جیحونتان شوم            یا ایها العـزیز که هارونـتـان1 شوم

من را زلطف وارد هُـرم تـنور کن

این رو سیاه را ز کرم غرق نور کن

خـالی نرفـت دست گـدا از مقـابـلت            بسته نشد بروی کسی درب منزلت

ایـوب دست بـوس شـکـیـبایی دلـت            هستند شیـعـیـان تو از فاضل گـلـت

مـا زیـر دین جـعـفـر آل مـحـمـدیـم

شاهـیم چون که نوکـر آل محـمـدیـم

گنبد طلا و صحن تو در قلب شیعه‌هاست            در قلب ما حریم شما عین کربلاست

هرلحظه اشک و سینه زنی روضه‌ای بپاست            گلدسته و ضریح تو چون مشهد الرضاست

زائر که نیست دور و بر قبر خلوتت

جز مادرت که آمده امشب زیارتت

دشمن حریم خانه‌ات آخر شکست آه            پیش نگـاه خلق تو را دست بست آه

یاد مدیـنه بر دل زارت نـشـست آه،            در بین کوچه بند دلت را گسست آه

یاد دمی که مـادر سادات را زدند..

یاس شکسته را وسط کوچه‌ها زدند

دنبال مرکـبی و تـوانی نمانده است            پای پـیـاده قـوت جانی نـمانده است

راهی برای اینکه بمانی نمانده است            تاب و توان که روضه بخوانی نمانده است

لبریز درد بودی و حالت خراب بود

قلبت به یاد زینب و بزم شراب بود

یـاد دمی که دور حـرم ازدحـام شد            آل رســـول وارد بـازار شــام شــد

اخت الحـسیـن وارد بـزم حـرام شد            بالـش شکـسته از اثر سنگ بام شد

داغی عجیب را به دل آسمان زدند

پیش نگاه او به لبی خـیـزران زدند

: امتیاز
نقد و بررسی

۱ـ اشاره به داستان هارون مکی دارد که به امر امام صادق وارد تنور روشن شد و شروع به قرآن خواندن نمود

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما به دلیل مستند نبودن و یا تحریفی بودن مطالب و مغایرت با روایات معتبر؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور اجتناب از گناه تدلیس یا تحریف سخان ائمّه؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.؛ موضوع احضار امام توسط منصور ملعون و ابن ربیع که سید بن طاوس در صفحۀ ۱۹۲ مهج الدعوات علامه مجلسی در بحارالأنوار ج ۴۷ ص ۱۹۵ شیخ عباس قمی در منتهی الآمال ص ج ۲ ص ۱۳۹۳ و دیگر علما و مورخین آن را روایت کرده مدتها قبل از شهادت امام و در شهر بغداد اتفاق افتاده است نه در مدینه؛ و مطالبی همچون سجاده کشیدن از زیر پای امام، شکسته شدن نماز، تازیانه زدن؛ به زمین افتادن؛ پیچیدن امامه به دور گردن امام علیه السلام و دشنام ابن ربیع به حضرت زهرا نادرست است و مغایر این روایت معتبر است؛ جهت آگاهی بیشتر از اصل روایات معتبر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه نموده و یا در همین جا کلیک فرمائید.

دشمن نماز نیمه شبت را شکست آه            پیش نگـاه خلق تو را دست بست آه